ابتکارلغتنامه دهخداابتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بامداد کردن . (زوزنی ). بامداد از جای شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پگاه برخاستن . بامداد از جای رفتن . || اول چیزی دریافتن . بنوبر و اول چیزی دست یافتن . نوباوه ٔ چیزی واگرفتن . (زوزنی ). نوباوه ٔ چیزی فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). به اول چیزی رسی
ابتکاردیکشنری فارسی به انگلیسیcreativeness, creativity, gumption, imagination, ingenuity, initiative, innovation, inventiveness, originality
اِتَّخَذَ مَقِفَ المبادَرةِدیکشنری عربی به فارسیابتکار عمل را به دست گرفت , ابتکار عمل به خرج داد , سبقت گرفت , پيشي گرفت
ابتکارلغتنامه دهخداابتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بامداد کردن . (زوزنی ). بامداد از جای شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پگاه برخاستن . بامداد از جای رفتن . || اول چیزی دریافتن . بنوبر و اول چیزی دست یافتن . نوباوه ٔ چیزی واگرفتن . (زوزنی ). نوباوه ٔ چیزی فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). به اول چیزی رسی
ابتکاردیکشنری فارسی به انگلیسیcreativeness, creativity, gumption, imagination, ingenuity, initiative, innovation, inventiveness, originality
ابتکارلغتنامه دهخداابتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بامداد کردن . (زوزنی ). بامداد از جای شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پگاه برخاستن . بامداد از جای رفتن . || اول چیزی دریافتن . بنوبر و اول چیزی دست یافتن . نوباوه ٔ چیزی واگرفتن . (زوزنی ). نوباوه ٔ چیزی فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). به اول چیزی رسی