خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابول
لغتنامه دهخدا
ابول . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) شاشنده تر: اَبوَل من کلب .
-
ابول
لغتنامه دهخدا
ابول . [ اُ ] (ع اِ) گله یا گروهی از پرندگان . || گروهی از اسبان . || گروهی اشتران . || پی درپی آینده از ایشان . ج ، ابابیل .
-
ابول
لغتنامه دهخدا
ابول . [ اُ ] (ع مص ) بالا کشیدن و دراز شدن گیاه بآن حدّ که شتر تواند چرید. || بعلف بسنده کردن شتر از آب . بسنده کردن ستور بگیاه تر از آب . (تاج المصادر بیهقی ). || بازایستادن مرد از آرمیدن با زن خویش . || پارسا شدن . || گذاشته شدن اشتر بچرا بی ساربا...
-
ابول
لهجه و گویش مازنی
abol ۱مخفف ابوالقاسم ۲آدم خنگ
-
ابول
لهجه و گویش تهرانی
آلت
-
واژههای مشابه
-
شیخ ابول
لغتنامه دهخدا
شیخ ابول . [ ش َ اَ بُل ْ ] (اِخ ) از مضافات بوشهر و فرسخی جنوب آن است . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کله ابول
لغتنامه دهخدا
کله ابول . [ ک ِ ل ِ اُ ] (اِخ ) یکی از حکمای سبعه ٔ یونان باستان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از حکمای هفت گانه ٔ یونان قدیم که در طرح و ترکیب معما چیره دست بود. (از لاروس ).
-
ابول – تا
لهجه و گویش مازنی
abol taa اول تا
-
ابول ،ابولی
لهجه و گویش تهرانی
آدم بد اخلاق.
-
ابول ،ابولی
لهجه و گویش تهرانی
مخفف ابوالحسن،ابوالفضل،ابولقاسم
-
چشمه ٔ محمد ابول
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ محمد ابول .[ چ َ م َ ی ِ م ُ ح َم ْ م َ اُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 24 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است . کوهستانی و معتدل است و 5 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای همآوا
-
عبول
لغتنامه دهخدا
عبول . [ ع َ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ).علم است مرگ را. (اقرب الموارد). || (ص ) امراءة عبول ؛ گریان در مرگ فرزند. (اقرب الموارد).