خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتحاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اتحاد
/'ettehād/
معنی
۱. یکی شدن؛ یگانگی کردن.
۲. یگانگی داشتن؛ یگانگی؛ همدستی.
۳. (ریاضی) تساویای که یک یا چند متغیر دارد و به ازای همۀ مقادیر متغیرها صدق میکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ائتلاف، اتصال، اتفاق، پیوستگی، پیوند، توافق، وحدت، همبستگی، همدستی، همدلی، همراهی، یکدلی، یگانگی، ≠ اختلاف
برابر فارسی
ه مبستگی، یک پارچگی، هماهنگی، یگانگ
فعل
بن گذشته: اتحاد کرد
بن حال: اتحاد کن
دیکشنری
alignment, alliance, integration, unification, union, unity
-
جستوجوی دقیق
-
اتحاد
واژگان مترادف و متضاد
ائتلاف، اتصال، اتفاق، پیوستگی، پیوند، توافق، وحدت، همبستگی، همدستی، همدلی، همراهی، یکدلی، یگانگی، ≠ اختلاف
-
اتحاد
فرهنگ واژههای سره
ه مبستگی، یک پارچگی، هماهنگی، یگانگ
-
اتحاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ettehād ۱. یکی شدن؛ یگانگی کردن.۲. یگانگی داشتن؛ یگانگی؛ همدستی.۳. (ریاضی) تساویای که یک یا چند متغیر دارد و به ازای همۀ مقادیر متغیرها صدق میکند.
-
اتحاد
لغتنامه دهخدا
اتحاد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) یکی شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). یگانگی داشتن . یگانگی کردن : گفت چون ندهی بدین سگ نان زادگفت تا این حد ندارم اتحاد. مولوی .یک رنگی . || یگانگی . || یکدلی . یک جهتی . || موافقت . وفق . توافق . || اجتماع . وَحدَت :...
-
اتحاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) یکی شدن ، یگانگی کردن . 2 - (اِمص .) سازگاری ، توافق . 3 - اجتماع ، وحدت .
-
اتحاد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
alignment, alliance, integration, unification, union, unity
-
اتحاد
دیکشنری عربی به فارسی
فدراسيون , واحد راه پيمايي که تقريبا مساوي 4/2 تا 6/4 ميل است , اتحاديه , پيمان , اتحاد , متحد کردن , هم پيمان شدن , گروه ورزشي , اتحاد واتفاق , يگانگي وحدت , اتصال , پيوستگي , پيوند , وصلت , الحاق , اشتراک منافع
-
اتحاد
دیکشنری فارسی به عربی
اتحاد , امر , اندماج , تحالف , رابطة , زواج , فرقة , نمو ، اِتِّحادٌ
-
واژههای مشابه
-
اِتِّحادٌ
دیکشنری عربی به فارسی
انجمن , فدراسيون , اتحاديه , مجمع , صنف , اتحاد , همبستگي , وحدت , يکپارچگي , سنديکا
-
اتحاد پولي و اقتصادي
علوم اقتصادی
Economic and Monetary Union
-
alliance
اتحاد 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] 1. گروهی از کشورها یا احزاب سیاسی یا سازمانها که به دلیل داشتن اهداف مشابه با یکدیگر متحد میشوند 2. همپیمان شدن گروهی از کشورها یا احزاب سیاسی یا سازمانها که اهداف مشابهی دارند
-
identity 1
اتحاد 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] رابطهای که به ازای همۀ مقادیر متغیر یا متغیرها برقرار باشد
-
Parseval identity
اتحاد پارسوال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار متـ . معادلۀ پارسوال Parseval equation رابطۀ پارسوال Parseval relation
-
defensive alliance
اتحاد تدافعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] نوعی اتحاد برای دفع حملۀ دیگران به هریک از اعضای اتحاد