اتحادیهدیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, combination, combine, confederacy, federation, league, syndicate, trade, union
اتحادیهفرهنگ فارسی معین(اِ تِّ یُِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - انجمن ، هر انجمنی که اهدافی مشترک داشته باشد. 2 - تشکیلات صنفی برای حمایت از حقوق شغل و حرفة مشخص .
اتحادیة بینالمللی دوچرخهسواریUnion Cycliste International, UCI,International Cycling Unionواژههای مصوب فرهنگستانبالاترین مرجع جهانی دوچرخهسواری که مقر آن در سوئیس است و بر کلیة رویدادهای بینالمللی دوچرخهسواری نظارت میکند
اتحادیة جهانی حفاظتWorld Conservation Unionواژههای مصوب فرهنگستانسازمانی غیردولتی که در سال 1948 با هدف حفاظت از منابع طبیعی و حیاتوحش، از طریق پشتیبانی و ترویج اقدامات دانشبنیان تأسیس شد و ازجمله اقدامات آن انتشار فهرست قرمز و کتاب قرمز است اختـ . اِجات IUCN f. f. International Union for Conservation of Nature * صورت کامل این اصطلاح امروزه دیگر کاربرد ندارد،