تابع (فعل ماض)دیکشنری عربی به فارسیتعقيب کردن , تعاقب کردن , تحت تعقيب قانوني قرار دادن , دنبال کردن , اتخاذکردن , پيگيري کردن , پيگرد کردن
گرفتنلغتنامه دهخداگرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ](مص ) از ریشه ٔ پارسی باستان گرب اگاربایام (اتخاذکردن ، گرفتن )، ریشه ٔ اوستایی گراب ژریونایتی ، پهلوی گرفتن ، هندی باستان گرابه ، کردی گرتن ، بلوچی ژیرگ و ژیرغ ، سریکلی وغرئیغ - ام و رک هوبشمان ایضاً و نیز پهلوی گریفتن . «تاواریا <span class="hl" dir="l