کوژپشت شدنلغتنامه دهخداکوژپشت شدن . [ پ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حَدَب . احدیداب . تحادب . احدباب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خمیده پشت شدن . و رجوع به کوژپشت و کوژ گشتن شود.
احدیدابلغتنامه دهخدااحدیداب . [ اِ ] (ع مص ) کوزپشت گردیدن . (منتهی الارب ). کوژی . دوتائی . (زوزنی ). || خمیدن . کج شدن . خمیدگی . کجی . || احدیداب رَمل ؛ خم گرفتن ریگ توده . (منتهی الارب ). اِحدِباب .
کوژپشتیلغتنامه دهخداکوژپشتی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) کوزپشتی . (فرهنگ فارسی معین ). حَدَبه . حَدَب . احدباب . احدیداب .تحادب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پشت خمیدگی . خمیده پشتی . و رجوع به کوژپشت ، کوزپشت و کوزپشتی شود.