پهناپهنلغتنامه دهخداپهناپهن . [ پ َ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فراش بند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 10 هزارگزی شمال فراش بند. جلگه ، گرمسیر. دارای 232 تن سکنه . آب آن از چاه ، محصول آنجا غلات ، شغل اهالی زراعت . صنایع د
هناهینلغتنامه دهخداهناهین . [ هََ ] (اِ) گفتگو و هجوم مردمان و صدای اسبان وقتی که لشکری و جماعتی بسیار سوار شده میرفته باشند. (برهان ).
انحنالغتنامه دهخداانحنا. [ اِح ِ ] (ع اِمص ) خمیدگی و کجی و اعوجاج . (ناظم الاطباء). خمیدگی . (از اصطلاحات فرهنگستان ). کجی . اعوجاج . چفتگی . (فرهنگ فارسی معین ). بخمی . کوژی . دوتایی . دوتاهی . دولایی . خوهلی . کژی . (یادداشت مؤلف ) : ابیات من چو تیر است از شست ط
انحناءلغتنامه دهخداانحناء. [ اِ ح ِ ](ع مص ) خمیده و کج گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خمیده و گوژپشت شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). انعطاف . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). خمیده شدن . کج گردیدن . چفته شدن . (فرهنگ فارسی معین ). دوتا شدن . (یادداشت مؤلف ). یقال : حناالعو
انحناءدیکشنری عربی به فارسیخميدن , خمش , زانويه , خميدگي , شرايط خميدگي , زانويي , گيره , خم کردن , کج کردن , منحرف کردن , تعظيم کردن , دولا کردن , کوشش کردن , بذل مساعي کردن
لینةلغتنامه دهخدالینة. [ ن َ ] (اِخ ) صاحبة مکان قباء اخرج عمربن شبة فی اخبار المدینة بسند صحیح الی عروة قال کان موضع مسجد قباء لامراة یقال لها لینة کانت تربط حمارا لها فیه فابتنی فیه سعدبن حثیمة مسجدا فقال اهل مسجد الضرار انحن نصلی فی مربط حمار لینة لالعمراﷲ لکنا تبنی مسجداً فنصلی فیه الی ان
ابوالهیذاملغتنامه دهخداابوالهیذام .[ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) کلاب بن حمزة العقیلی . حرّانی نحوی لغوی . وی از اهل حرّان بود و مدتی در بادیة اقامت گزید و گویند او معلم کتاب بود و به ایام قاسم بن عبیداﷲبن سلیمان به بغداد شد و قاسم را مدح گفت . و او عالم بشعر بود و خط او معروف است و خلط مذهب کوفیین و بصر
انحنالغتنامه دهخداانحنا. [ اِح ِ ] (ع اِمص ) خمیدگی و کجی و اعوجاج . (ناظم الاطباء). خمیدگی . (از اصطلاحات فرهنگستان ). کجی . اعوجاج . چفتگی . (فرهنگ فارسی معین ). بخمی . کوژی . دوتایی . دوتاهی . دولایی . خوهلی . کژی . (یادداشت مؤلف ) : ابیات من چو تیر است از شست ط
انحناءلغتنامه دهخداانحناء. [ اِ ح ِ ](ع مص ) خمیده و کج گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خمیده و گوژپشت شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). انعطاف . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). خمیده شدن . کج گردیدن . چفته شدن . (فرهنگ فارسی معین ). دوتا شدن . (یادداشت مؤلف ). یقال : حناالعو
انحناءدیکشنری عربی به فارسیخميدن , خمش , زانويه , خميدگي , شرايط خميدگي , زانويي , گيره , خم کردن , کج کردن , منحرف کردن , تعظيم کردن , دولا کردن , کوشش کردن , بذل مساعي کردن