استقراءلغتنامه دهخدااستقراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). تلاش و جستجو کردن . (غیاث ). || جستن شهرها را. (منتهی الارب ). در شهرها گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیروی . (غیاث ). || پیروی کردن . از پی چیزی رفتن . درپی رفتن . || از جائی به جائی رفتن . (منتهی الارب ). قریه بقریه گشت
استکراءلغتنامه دهخدااستکراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اکتراء. (زوزنی ). بکرایه گرفتن . (منتهی الارب ). کری کردن . || تکرار کردن یعنی باربار خواستن . (غیاث ).
استقرافرهنگ فارسی عمید۱. تفحص، جستجو، تحقیق، و کنجکاوی.۲. (منطق) جزئیات را بررسی کردن و یک حکم کلی استخراج کردن؛ از جزء به کل رسیدن.
استقراinduction 1واژههای مصوب فرهنگستان[روانشناسی] رسیدن به یک اصل یا نتیجهای کلی از تعدادی مشاهدۀ جزئی [ریاضی] فرایند اثبات حکمی برای همۀ اعداد طبیعی ازطریق اثبات آن برای عدد 1 و اثبات آن برای هر عدد طبیعی n+1 با فرض درست بودن آن حکم برای عدد طبیعی n متـ . استقرای ریاضی mathematical induction
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
دام ظلهلغتنامه دهخدادام ظله . [ م َ ظِل ْ ل ُه ْ ] (ع ، جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) سایه اش پاینده باد. بردوام و پایدار باد سایه ٔ او.- دام ظله العالی ؛ پاینده باد سایه ٔ بلندپایه ٔ او.
دام عنکبوتلغتنامه دهخدادام عنکبوت . [ م ِ ع َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ابرکاکیا.تنیده ٔ عنکبوت . تسته ٔ جولاه . (آنندراج ) : در هر سری از هوای دل شور کسی است هر کس بدر کسی پی ملتسمی است بی روی تو مردمان چشمم در چشم گویی در دام عنکبوتی مگسی است .<p c