استیکاعلغتنامه دهخدااستیکاع . [ اِ ] (ع مص )سخت شدن معده . (تاج المصادر بیهقی ). سخت شدن معده و یبوست آوردن . سخت شدن طبیعت . یقال : استوکعت معدته . || استوارگردیدن مشک و درشت گشتن درزهای آن . (منتهی الارب ).
استقاءةلغتنامه دهخدااستقاءة. [ اِ ت ِ ءَ ] (ع مص ) قی ٔ کردن بتکلف . برانداختن از گلو. (منتهی الارب ). || قی ٔ کردن خواستن و علاج کردن تا قی بیاید. علاج کردن تا قی افتد. (زوزنی ).
استقاعلغتنامه دهخدااستقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ . تغیر لون . یقال : اُستقعلونه (مجهولاً)؛ وقتی که تغییر کند. (منتهی الارب ).
استیقاهلغتنامه دهخدااستیقاه . [ اِ ] (ع مص ) بندگی و فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ). طاعت داشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
استیکاحلغتنامه دهخدااستیکاح . [ اِ ] (ع مص ) سطبر و آکنده شدن چوزه .(منتهی الارب ). ستبر شدن : استوکحت الفراخ ؛ استغلظت . (اقرب الموارد). || بخل کردن ببخشیدن . یقال : سأله فاستوکح ؛ ای امسک و لم یعط. (منتهی الارب ).
استیقاحلغتنامه دهخدااستیقاح . [ اِ ] (ع مص ) سخت شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت شدن ستم . || شوخی کردن . || شوخ گرفتن . (منتهی الارب ).
مستوکعلغتنامه دهخدامستوکع. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) مشک که از آن چیزی روان نگردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه معده ٔ وی سخت شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جوجه ٔ سطبرشده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیکاع شود.