اسوادیکشنری عربی به فارسیبدتر , وخيم تر , بدتري , بدترين , بدتر از همه( ) امتياز اوردن (در مسابقه) , شکست دادن , وخيم شدن
حشگوالغتنامه دهخداحشگوا.[ ح َ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کوچصفهان شهرستان رشت . واقع در چهارهزارگزی جنوب کوچصفهان و چهارهزارگزی راه مالرو عمومی . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل مرطوب مالاریایی . دارای 1050 تن سکنه میباشد. گیلکی و فارسی زبانن
اسواءلغتنامه دهخدااسواء. [ اِس ْ ] (ع مص ) تباه گردانیدن . || بدی کردن با کسی . || زنا کردن . || رسوا گردیدن . || در بلا افتادن . || تمام درآوردن چیزی را در چیزی . || انداختن حرفی از قرآن . (منتهی الارب ). || بیوکندن و دست بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بگذاشتن . ترک کردن چیزی راو غفلت کردن از
اشواءلغتنامه دهخدااشواء. [ اِش ْ ] (ع مص ) دادن گوشت به کسان تا بریان سازند. || اشواء قوم را؛ بریان خورانیدن آنان را. (منتهی الارب ). اطعام قوم بگوشت بریان . (از المنجد). || اشواء قمح ؛ وقت مالیدن رسیدن گندم و صالح بریان کردن شدن آن . (منتهی الارب ). اشواءزرع ؛ رسیدن کشت (چنانکه مثلاً دانه ٔ گ
اصواءلغتنامه دهخدااصواء. [ اَص ْ ] (ع اِ) جج ِ صُوّة. (منتهی الارب ). || اَصواء و صُوی ̍؛ قبرها: وقفت علی الصوی و الاصواء؛ ای علی القبور. (اقرب الموارد). و رجوع به صوة شود.
اسواقلغتنامه دهخدااسواق . [ اَس ْ ] (ع اِ) ج ِ سوق . بازارها. (دهار) (غیاث ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ).
اسوافلغتنامه دهخدااسواف . [ اَس ْ ] (اِخ ) موضعی است به مدینه . (منتهی الارب ). نام حرم مدینه و گفته اند موضعی است به عینه در ناحیه ٔ بقیع و آن موضع صدقه ٔ فریدبن ثابت الانصاری است و آن از حرم مدینه است . (معجم البلدان ).
اسوالدلغتنامه دهخدااسوالد. [ اُ ] (اِخ ) (سن ...) سراسقف یرک است .وی در 922 م . درگذشت و روز 29 شباط ذکران وی است .
اسواقلغتنامه دهخدااسواق . [ اَس ْ ] (ع اِ) ج ِ سوق . بازارها. (دهار) (غیاث ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ).
اسوافلغتنامه دهخدااسواف . [ اَس ْ ] (اِخ ) موضعی است به مدینه . (منتهی الارب ). نام حرم مدینه و گفته اند موضعی است به عینه در ناحیه ٔ بقیع و آن موضع صدقه ٔ فریدبن ثابت الانصاری است و آن از حرم مدینه است . (معجم البلدان ).
اسوالدلغتنامه دهخدااسوالد. [ اُ ] (اِخ ) (سن ...) سراسقف یرک است .وی در 922 م . درگذشت و روز 29 شباط ذکران وی است .
ماسوالغتنامه دهخداماسوا. [ س َ ] (ع اِ مرکب ) مأخوذ از تازی بیرون از و خارج از و بغیر و جز آن و علاوه بر آن و باضافه . (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم «ما» شود. || آنچه سوای ذات باری تعالی است و آن همه ٔ موجودات و مخلوقات است . (غیاث )(آنندراج ) : خالد ندانست که سیف
کاسوالغتنامه دهخداکاسوا. [ کاس ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان وزواءبخش دستجرد شهرستان قم ، واقع در 21هزارگزی شمال باختر دستجرد، 6هزارگزی راه عمومی قاهان . در کوهستان و سردسیر است و 931 تن سکنه دارد
وادی بیداسوالغتنامه دهخداوادی بیداسوا. [ ی ِ س ُ ] (اِخ ) رودی است در اسپانیا در شمال غربی قشتاله ولیون . (از الحلل السندسیة ج 1 ص 328).