کابانلغتنامه دهخداکابان . (اِخ ) (له ...)کرسی کانتن اَرِیِژ، از ناحیت فوا، واقع در ساحل اَرِیِژ. سکنه 362 تن . دارای کارخانه های ذوب آهن است .
کابیانلغتنامه دهخداکابیان . (اِخ ) کاویان . درفش کاویان : و آن پوست پاره را به جواهر بیاراست و به فال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت اوبود در همه ٔ جنگها. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 35).
قابان باسانلغتنامه دهخداقابان باسان . (اِخ ) دهی است از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو در 12هزارگزی جنوب باختری پلدشت و دوهزارگزی جنوب شوسه ٔ پلدشت به ماکو زمین آن جلگه هوای آن معتدل و مالاریائی و دارای 140 تن سکنه است . مذ
قابان کندیلغتنامه دهخداقابان کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 65هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 9هزارگزی شمال خاوری شوسه میاندوآب به شاهین دژ در دره واقع شده و هوای آن معتدل است . <span class="h
کابانللغتنامه دهخداکابانل . [ ن ِ ] (اِخ ) الکساندر. نقاش و شبیه ساز فرانسوی متولد در مون پلیه (1832 - 1889 م .).
کابانیسلغتنامه دهخداکابانیس . (اِخ ) ژرژ. طبیب فرانسوی متولد در کُسناک (کورز) دوست میرابو، شاگرد و پیرو کندیاک . وی صاحب رساله ای است بنام «طبیعت و اخلاق بشر» که شهرت بسیار یافته است . (1757 - 1807 م .).
کابانللغتنامه دهخداکابانل . [ ن ِ ] (اِخ ) الکساندر. نقاش و شبیه ساز فرانسوی متولد در مون پلیه (1832 - 1889 م .).
کابانیسلغتنامه دهخداکابانیس . (اِخ ) ژرژ. طبیب فرانسوی متولد در کُسناک (کورز) دوست میرابو، شاگرد و پیرو کندیاک . وی صاحب رساله ای است بنام «طبیعت و اخلاق بشر» که شهرت بسیار یافته است . (1757 - 1807 م .).