اسپیددارلغتنامه دهخدااسپیددار. [ اِ ] (اِ مرکب ) سپیدار. غیشام . قشام . (محمودبن عمر ربنجنی ). رجوع به اسپیدار شود.
ترشفرهنگ مترادف و متضاد۱. اسیددار، حامض ≠ شیرین ۲. شور ۳. تلخ ۴. اخمو، بداخلاق، عبوس ۵. خراب، فاسد (غذا، میوه)