افاقیالغتنامه دهخداافاقیا. [ اَ ] (اِ) یک قسم مایعی که از معدن جریان می یابدو ترش است . و یا عصاره ٔ مواد ترش . (ناظم الاطباء).
آفاقیلغتنامه دهخداآفاقی . (ص نسبی ) منسوب به آفاق .- سیر آفاقی ؛ در اصطلاح صوفیه و ارباب سلوک ، دیدن جهان . سیر در بیرون نفس . مقابل سیر انفسی وخارجی . متخذ از این آیت قرآن : سنریهم آیاتنا فی الاَّفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ّ. (<
افقاهلغتنامه دهخداافقاه . [ اِ ] (ع مص )آموزانیدن و آگاه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). فهماندن و تعلیم دادن . تفقیه . (از اقرب الموارد). دریابانیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
افقاعلغتنامه دهخداافقاع . [ اِ ] (ع مص ) زشت و بد گردانیدن حال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درویش و بدحال گردیدن . (از اقرب الموارد).
افکاهلغتنامه دهخداافکاه . [ اِ ] (ع مص ) دفزک و سطبر گردیدن شیر ناقه از خوردن گیاه بهاری قبل از زائیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
عفکاءلغتنامه دهخداعفکاء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعفک . (اقرب الموارد). ج ، عُفک . (اقرب الموارد). رجوع به أعفک شود. || شترماده ای که در آن اندک سرکشی باشد. (منتهی الارب ). ناقه که در آن صعوبت و سختی باشد. (از اقرب الموارد).