خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقلال
/'eqlāl/
معنی
بیچیز شدن؛ درویش و مستمند شدن؛ درویشی؛ تهیدستی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقلال
لغتنامه دهخدا
اقلال . [ اِ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || اندک یافتن چیزی را. || اندک آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بلند کردن و برداشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ). || برداشتن...
-
اقلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqlāl بیچیز شدن؛ درویش و مستمند شدن؛ درویشی؛ تهیدستی.
-
اقلال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کاستن . 2 - (مص ل .) بی چیز شدن .
-
واژههای همآوا
-
اغلال
لغتنامه دهخدا
اغلال . [ اَ ] (ع اِ) طوقهای آهنی . ج ِ غُل ّ. و آبهای روان . (غیاث اللغات ). ج ِ غل . طوقهای آهنی . (آنندراج ). ج ِ غل ، یعنی تشنگی یا سختی و سوزش تشنگی و سوزش شکم و گردن بند و هر چیز که گرد گیرد چیزی را. (منتهی الارب ). ج ِ غل یعنی طوق آهنی یا آنچه...
-
اغلال
لغتنامه دهخدا
اغلال . [ اِ] (ع مص ) کشیدن پوست را با اندک گوشت و پیه : اغل فی الجلد اغلالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست کندن از شتر به اندک گوشت و پیه . یقال : «اغل الجزار فی الجلد».(ناظم الاطباء). پاره ای از گوشت و پیه را از پوست کندن و اندکی از آن را بپوست چ...
-
أَغْلَالَ
فرهنگ واژگان قرآن
غل ها(غل:قيد و طوقي است که با آن دست و پاي مجرم را به گردنش ميبندند.کلمه اغلال جمع غُل است ، و آن عبارت است از طوقي که به گردن اشخاص مياندازند ، تا خواري و ذلت او را بنمايانند . و کلمه غل در اصل به معناي داخل شدن است)
-
اغلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غُلّ] [قدیمی] 'aqlāl = غُل
-
اغلال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خیانت کردن . 2 - کینه ورزیدن .
-
جستوجو در متن
-
euclase
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقلال
-
درویش شدن
لغتنامه دهخدا
درویش شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مسکین شدن . بی چیز گشتن . نادار شدن . فقیرشدن . بی نوا گشتن . ابلاط. ارماد. ارمال . ازهاد. اصرام . اصفار. (تاج المصادر بیهقی ). اعالة. (دهار). اعدام . (از منتهی الارب ). اعسار. (دهار). اعواز. (تاج المصادر بیهقی ...
-
مقل
لغتنامه دهخدا
مقل . [ م ُ ق ِل ل ] (ع ص ) اندک کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقلال شود. || اندک مال . (مهذب الاسماء): رجل مقل ؛ مرد نیازمند درویش که در آن اندکی توانگری باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
-
وصف
لغتنامه دهخدا
وصف . [ وَ ] (ع مص ) میل کردن کره اسب به نیکوخویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): وصف المهر. || شتاب رفتن . (منتهی الارب ). || نشان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || شرح دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || صفة. صف...