انتصاحلغتنامه دهخداانتصاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نصیحت پذیرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). نصیحت کسی را پذیرفتن . (مصادر زوزنی ). نصیحت کسی فاپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). قبول نصیحت کردن . اندرز گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ). |
انتساعلغتنامه دهخداانتساع . [اِ ت ِ ] (ع مص ) پراکنده شدن شتران در چراگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). انتساغ .
انتشاعلغتنامه دهخداانتشاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برکشیدن وافکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بزور برکندن چیزی . (از اقرب الموارد). || دارو به بینی خویش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). استعاط. (از اقرب الموارد).
انتساءلغتنامه دهخداانتساء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دور رفتن در چراگاه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تباعد: انتسأت الابل فی المرعی ؛ دور شد شتر در چراگاه . (از اقرب الموارد). || سپس ماندن از کسی و دور شدن ؛انتسأت عنه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج ). تأخر. (از اق
انتشاءلغتنامه دهخداانتشاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بوی خوش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مست گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || انتشاء عظم ؛ به شدن شکستگی استخوان . (یادداشت بخط مؤلف ).
انتصاءلغتنامه دهخداانتصاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگزیدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || دراز گردیدن کوه و زمین و بلند شدن آن . || دراز گردیدن موی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دراز شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ).
منتصحلغتنامه دهخدامنتصح . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) نصیحت پذیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه پند و نصیحت می پذیرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتصاح شود.
سترلغتنامه دهخداستر. [ س ِ ] (ع اِ) پرده . ج ، استار. (منتهی الارب ) (دهار). پرده و حجاب و نقاب . (ناظم الاطباء) : آسمان سترا ستاره همتامن ترا قیدافه همت دیده ام . خاقانی .کعبه است ایوان خسرو کاندر اوستر عالی را هویدا دیده ام