انشراحلغتنامه دهخداانشراح . [ اِ ش ِ ] (ع مص ) گشاده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گشاده دل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). گشاده شدن دل . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) شادشدگی دل . نفس کشیدن به آزادی . (ناظم الاطباء). گشادگی . (یادداشت مؤلف ). گشایش
انسراحلغتنامه دهخداانسراح . [ اِ س ِ ] (ع مص ) واکرده شدن موی و فروهشته گردیدن آن . || به پشت خوابیدن و پاها را از هم بازگشاده کردن . (از ناظم الاطباء). به پشت افتادن و دو پا را گشادن . (از اقرب الموارد). || برهنه و عریان شدن . (ناظم الاطباء). از لباس درآمدن و عریان گردیدن . (از اقرب الموارد).
انصراحلغتنامه دهخداانصراح . [ اِ ص ِ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). هویدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
انسراحفرهنگ فارسی معین(اِ س ِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) واکرده شدن موی و فروهشته گردیدن . 2 - به پشت خوابیدن و پ اها را از هم گشاده کردن . 3 - برهنه شدن . 4 - (اِمص .) روانی ، آسانی .
عنصرةلغتنامه دهخداعنصرة. [ ع َ ص َ رَ ] (اِ) لغتی است عبری بمعنای اجتماع و محفل . (از اقرب الموارد).- عید عنصرة ؛ در نزد نصاری ، یادبود حلول روح القدس است بر تلامیذ، و آن بفاصله ٔ پنجاه روز پس از عید فصح قراردارد و در نزد یهود یادبود نزول شریعت است بر آنها به دست مو
اطلاقلغتنامه دهخدااطلاق . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) منشرح شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطلاق نفس ؛ انشراح آن . (از متن اللغة). اطلاق مرد؛ انشراح آن ، گویند: ماتطلق نفسه لهذا الامر؛ ای ماتنشرح له . (از اقرب الموارد).
انفساحلغتنامه دهخداانفساح . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) فراخ گردیدن سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). انشراح صدر. (از اقرب الموارد). گشاده دل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گشاده شدن دل . (مصادر زوزنی ). || گشاده گردیدن جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فراخ شدن و اتساع یافت
شرحفرهنگ فارسی عمید۱. گشودن؛ وسعت دادن؛ فراخ کردن چیزی.۲. آشکار نمودن و بیان کردن مسٲله یا امر غامض؛ توضیح و تفسیر مسٲله یا کلامی تا دیگری آن را بفهمد.۳. (اسم) نوشتهای که در توضیح کتاب، شعر، یا نوشتۀ دیگر نوشته شود.۴. (اسم) نودوچهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸ آیه؛ اَلَمنَشرَح؛ انشراح.&
سویلغتنامه دهخداسوی . (اِ) طرف . (غیاث ) (آنندراج ).صوب . (مهذب الاسماء). زی . جانب . جهت : جسم ناچاره بی نهایت نبود بهمه ٔ سویها. (تاریخ سیستان ).عقلت یک سوست گل بدیگر سوی بنگر بکدام جانبی مایل . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص <span class="hl
افتتاحیةلغتنامه دهخداافتتاحیة. [ اِ ت ِ حی ی َ ] (ع ص نسبی ) نسبت به افتتاح بمعنی گشودن است . - سنه ٔ افتتاحیه ؛ نام سال اول بعثت رسول (ص ) از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه و همچنین نام سال اول نزول قرآن به مکه است که همان سال اول بعثت باشد. در این سال سوره ٔ فاتحه ،