بداوارلغتنامه دهخدابداوار. [ ب ِدْ دا ] (اِخ ) بدل آباد. دهی از بخش حومه ٔ شهرستان خوی است که 2400 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4).
بادآواریanemoclasticواژههای مصوب فرهنگستانویژگی سنگی که براثر فرسایش باد شکسته و تحت تأثیر عملکرد آن گِرد شده است
بادآورلغتنامه دهخدابادآور. [ وَ ] (اِخ ) مخفف و مرخم بادآورد، گنج خسروپرویز : دگرگنج کش نام بادآور است فراوان درو زیور و گوهر است . فردوسی (ازآنندراج ).دگر گنج بادآورش خواندندشمارش بکردند ودرماندند.فردوسی .<
بادآواریanemoclasticواژههای مصوب فرهنگستانویژگی سنگی که براثر فرسایش باد شکسته و تحت تأثیر عملکرد آن گِرد شده است
بادآواریanemoclasticواژههای مصوب فرهنگستانویژگی سنگی که براثر فرسایش باد شکسته و تحت تأثیر عملکرد آن گِرد شده است