لغتنامه دهخدا
منجبر. [ م ُ ج َ ب ِ ] (ع ص ) تندرست و نیکوحال شده . (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بهبودیافته . اصلاح شده . به صحت بازآمده . التیام یافته . جبران شده : تا حال او و بقایای حشم به صلاح بازآمد و همه ٔ خللها منجبر شد. (ترجمه ٔ تاریخ یم