لغتنامه دهخدا
باقل . [ ق ِ ] (ع ص ) زمین گیاه برآورده ٔ سبزشده . (ناظم الاطباء). بقلت الارض ؛ انبتت ؛ زمین گیاه برآورد و سبز شد. ابقل الرمث ؛ اخضر؛ سبز شد شوره گیاه فهو باقل . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). مخضر. سرسبز: رمث باقل ؛ ای رمث مخضر. (از اقرب الموارد). زمینی که درو تره باشد.