بانوالغتنامه دهخدابانوا. [ ن َ ] (ص مرکب ) که نوا داشته باشد. با برگ و نوا. دارا. توانگر. (شرفنامه ٔ منیری ). دارنده . مقابل بینوا.(فرهنگ لغات شاهنامه ). باسامان . باسرانجام . (آنندراج ) (هفت قلزم ). نیکوحال . (ناظم الاطباء) : دو مردند شاها بدین شهر مایکی بانوا
بینوالغتنامه دهخدابینوا. [ ن َ ] (اِخ ) داود فرزند میرزا مهدی حسینی طوسی اصفهانی . بگفته ٔ هدایت درمجمع الفصحاء از مشاهیر فضلا و معاریف اعاظم علما بوده است و شعر میسروده . (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 82).
بانوانهلغتنامه دهخدابانوانه . [ ن ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) زنانه . همچون زنان . به رسم زنان . به آیین بانوان : خواست تا بانوی فسانه سرای آرد آیین بانوانه بجای .نظامی .
wealthierدیکشنری انگلیسی به فارسیثروتمندتر، ثروتمند، پولدار، غنی، توانگر، دارا، دولتمند، چیز دار، بانوا
wealthiestدیکشنری انگلیسی به فارسیثروتمندترین، ثروتمند، پولدار، غنی، توانگر، دارا، دولتمند، چیز دار، بانوا
بانوانهلغتنامه دهخدابانوانه . [ ن ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) زنانه . همچون زنان . به رسم زنان . به آیین بانوان : خواست تا بانوی فسانه سرای آرد آیین بانوانه بجای .نظامی .