بدشنولغتنامه دهخدابدشنو. [ ب َ ش ِ ن َ /نُو ] (نف مرکب ) کسی که سخن بدگویان را گوش دهد. کسی که حاضر به شنیدن سخنان بدگویان باشد : هر کجا عقل پیشرو باشدبدِ بدگو ز بدشنو باشد. نظامی .
بیدسنگلغتنامه دهخدابیدسنگ . [ س َ] (اِخ ) نام محلی کنار راه زاهدان به قاین میان خوینک و ساهک در 553730 گزی زاهدان . (یادداشت مؤلف ).
بدشگونیلغتنامه دهخدابدشگونی . [ ب َ ش ُ ] (حامص مرکب ) نحوست و بدفالی . (ناظم الاطباء). تطیر. طیره . (یادداشت مؤلف ).- بدشگونی کردن ؛ فال بد زدن . تطیر. تشأم . (یادداشت مؤلف ).
پیشرولغتنامه دهخداپیشرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیش رونده : ابا لشکر و جنگسازان نوطلایه به پیش اندرون پیشرو. فردوسی . || مقدم . سابق . (دهار). که نخست رفتن گیرد. که قبل از دیگران رود. پیشقدم . مقاب