بدیمنیلغتنامه دهخدابدیمنی . [ ب َ ی ُ ] (حامص مرکب ) بدفالی و شومی . بدبختی و بی طالعی . (ناظم الاطباء). حلق ؛ بدیمنی . (منتهی الارب ).
بدگمانیلغتنامه دهخدابدگمانی . [ ب َ گ ُ / گ َ ] (حامص مرکب ) سؤظن . (ناظم الاطباء). اسائه ظن . (یادداشت مؤلف ). بدخیالی . (از ولف ) : گفت ... آنچه صواب است بباید نبشت چنانکه هیچ بدگمانی نماند. (تاریخ بیهقی ). پس در این باب نامه توان نبش
بدگمانیparanoiaواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن فرد باورهای نادرست دارد و بر مفروضات اشتباه تکیه میکند که ممکن است در نتیجۀ شدت یافتن آن هذیان و توهمهایی در او پدید آید مبنی بر اینکه دیگران علیه او توطئه میکنند یا میخواهند به او آسیب برسانند
شآمتلغتنامه دهخداشآمت . [ ش َ م َ ] (ع مص ) شئامت . مأخوذ از شآمة عربی به معنی بدفالی و شومی و بدیمنی و نکبت . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ). شومی و بدی .(فرهنگ نظام ). بدبختی . بدفالی . رجوع به شآمة شود.