بربافتنلغتنامه دهخدابربافتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بافتن . رجوع به بافتن شود. || از خود درآوردن . جعل کردن .- بربافتن دروغ ؛ اختلاق . افک . افجار. فرابافتن . خرق . اختراق . افجار؛ از خود گفتن سخنی را و بربافتن آن بی شنیدن . || مداهنه . (منتهی الارب ).
تسدجلغتنامه دهخداتسدج . [ ت َ س َدْ دُ ] (ع مص ) دروغ گفتن و بربافتن دروغ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکذب و تخلق . (متن اللغة) (اقرب الموارد). دروغ گفتن و اباطیل بهم بربافتن . (از المنجد).
افتجاللغتنامه دهخداافتجال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نو پیدا کردن کاری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بربافتن و نوآفریدن کاری را. (از اقرب الموارد).
افتجارلغتنامه دهخداافتجار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از خود گفتن سخنی را و بربافتن آن بی شنیدن و آموختن از کسی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخن ساختن از خود بدون شنیدن و بی آموختن آن از کسی . (از اقرب الموارد).
اشیلغتنامه دهخدااشی . [ اَش ْی ْ ] (ع مص ) اشی کلام ؛ بربافتن سخن و بیاراستن آن بدروغ . (منتهی الارب ). اختلاق . || مضطر شدن به چیزی : اشی الیه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).