برخلافلغتنامه دهخدابرخلاف . [ ب َ خ ِ ] (ص مرکب ) (از: بر + خلاف ) برعکس و برضد. (آنندراج ). برعکس و برضد و بطور خلاف . (ناظم الاطباء). مخالف چیزی : یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای برخلاف .نظامی .
غلاملغتنامه دهخداغلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولادت تا آمد جوانی . (از منتهی الارب ). کودک که خطش دمیده باشد و بعضی گویند از زمان ولادت تا حد بلوغ . و فارسیان غلام به
برخلافلغتنامه دهخدابرخلاف . [ ب َ خ ِ ] (ص مرکب ) (از: بر + خلاف ) برعکس و برضد. (آنندراج ). برعکس و برضد و بطور خلاف . (ناظم الاطباء). مخالف چیزی : یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای برخلاف .نظامی .
برخلافلغتنامه دهخدابرخلاف . [ ب َ خ ِ ] (ص مرکب ) (از: بر + خلاف ) برعکس و برضد. (آنندراج ). برعکس و برضد و بطور خلاف . (ناظم الاطباء). مخالف چیزی : یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای برخلاف .نظامی .