برقعیدلغتنامه دهخدابرقعید. [ ب َ ق َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک موصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
برکتفرهنگ فارسی عمید۱. فراوانی؛ افزونی؛ بسیاری.۲. خجسته بودن؛ مبارکی: به برکت زحمات شما کارمان زود به اتمام رسید.۳. (اسم) نعمتها.
برکتلغتنامه دهخدابرکت . [ ب َ رَ ک َ/ ب َ ک َ ] (از ع ، اِمص ) برکة. رجوع به برکة شود. || خجستگی . (فرهنگ فارسی معین ) : از بَرْکت این نور فراخواند قران رابنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش . ناصرخسرو.
برکدلغتنامه دهخدابرکد. [ ب َ ک َ ] (اِخ ) دیهی قدیم و بزرگ است و کندزی عظیم دارد و این را برکد علویان خوانند بدان سبب که امیر اسماعیل سامانی این دیه را خرید و وقف کرد دو دانگ به علویان و جعفریان و دو دانگ بر درویشان و دو دانگ بر ورثه ٔ خویش . (تاریخ بخارای نرشخی ). و رجوع به الانساب سمعانی شو
باعیناثالغتنامه دهخداباعیناثا. [ ع َ ] (اِخ ) نام جایی است . (آنندراج ). دهی است ببغداد. (منتهی الارب ). دهی است بزرگ شهر مانند در بالای جزیره ٔ ابن عمر که رودخانه ای نیز از کنار آن میگذرد و به دجله میریزد.باغهای بسیار دارد و از دلگشاترین نقاط دمشق است . ابوتمام در شعر خود از آن یاد کرده گوید <sp
باشزیلغتنامه دهخداباشزی . [ ش َ زْ زی ] (اِخ ) شهرکی است از ناحیه ٔ بَقعاء موصل در حوالی برقعید که بازاری معروف دارد، بین جزیره ٔ ابن عمر و نصیبین واقع شده و بارانداز قوافل بسیار است . معمولا بازار مزبور در ایام پنجشنبه و دوشنبه تشکیل میشود. در نزدیکی تلی واقع شده و نهری در کنار آن جاری است .
زینةلغتنامه دهخدازینة. [ ن َ ] (ع اِ) آرایش و آنچه بدان آرایند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آرایش . (ترجمان القرآن ) (دهار).- امراض الزینة؛ نزد پزشکان بیماریهای پوست و ناخن و موی مانند کلف و نمش و مانند اینها است . (از اقرب الموار
جزیرهلغتنامه دهخداجزیره . [ ج َ رَ ] (اِخ ) که آنرا جزیره ٔ اقور و جزیره ٔ قور و اقلیم اقور نیز گویند، عرب به بین النهرین علیا اطلاق میکردند. مؤلف بلدان الخلافة الشرقیه آرد: اعراب بلاد بین النهرین علیا را جزیره می نامیدند، زیرا آبهای دجله و فرات علیا جلگه های آنجا را دربرمیگرفت . این سرزمین ب
اذرمةلغتنامه دهخدااذرمة. [ اَ رَ م َ ] (اِخ ) از دیار ربیعه ، قریه ایست قدیم و آنرا حسن بن عمربن الخطاب التغلبی از صاحب وی بستد و قصری آنجا بکرد و آنرا استوار ساخت . احمدبن الطیب السرخسی الفیلسوف در کتاب خویش از رحلت معتضد برملة بحرب خمارویةبن احمدبن طولون یاد کند و سرخسی خود در خدمت او بوده و