لغتنامه دهخدا
بشوتن . [ ب َ / ب ِ ت َ ] (اِخ ) پشوتن معنی ترکیبی آن راصاحب فرهنگ . «انجمن آرا» و «آنندراج ». تن خود را بشوی دانسته اند بخیال اینکه کلمه دری باشد اما چنین نیست . نام برادر اسفندیار است . (برهان ) (سروری ) (فرهنگ نظام ). نام پسر گشتاسب و براد