بوژانلغتنامه دهخدابوژان . (اِخ ) دهی از دهستان مازول است که در بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع است . و 1197 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بیوانلغتنامه دهخدابیوان . [ ب َ ی َ ] (اِخ ) محلی است معروف به رأس البیوان و آن در یک میلی دریاچه ٔ تنیس در مصر واقع است و آنجا لنگرگاه دریانوردان است که بطرف شام روند. (از معجم البلدان ).
بیوگانلغتنامه دهخدابیوگان . [ ب َ ] (اِ) پیوگان . عروس : بیک جا بر بیوگان و خسوران بیوگان دختران داماد پوران . (ویس و رامین از جهانگیری ).رجوع به پیوگان شود.
بیوگانلغتنامه دهخدابیوگان . [ وَ / وِ ] (اِ) ج ِ بیوه ، بمعنی زن شوی مرده : ستمدیده را دادبخشی کنی شب بیوگان را درخشی کنی . نظامی .و رجوع به بیوه شود.
بوانلغتنامه دهخدابوان . [ ب ُ ] (ع اِ) ستون پیشین خیمه . ج ، اَبْوِنَة، بون ، بُوَن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).