تاراج کردن

مترادف

۱. چاپیدن، چپاول کردن، غارت کردن، غارتیدن، لاشیدن
۲. تالان کردن

جست‌وجوی دقیق

تاراج کردن

لغت‌نامه دهخدا

تاراج کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یغما کردن . چپاول کردن . چاپیدن . تاختن . غارتیدن : مغاوره ؛ تاراج کردن . (منتهی الارب ) : بکشتند وتاراج کردند مرزچنین بود ماهوی را کام و ارز. فردوسی .چو دیدند رفتند کارآگهان

تاراج کردن

دیکشنری فارسی به عربی

ابتِزار

تاراج کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

deflower, despoil, harry, loot, pillage, plunder, sack, spoil

تاراج کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. چاپیدن، چپاول کردن، غارت کردن، غارتیدن، لاشیدن ۲. تالان کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

تاراز

لغت‌نامه دهخدا

تاراز. (اِخ ) دهی از دهستان ایذه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 59هزارگزی خاور ایذه واقع و کوهستانی گرم سیر است و 65 تن سکنه دارد که از ایل بختیاری اند، آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است

تاراج

لغت‌نامه دهخدا

تاراج . (اِ) غارت . (فرهنگ نظام ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (برهان ) (لغت فرس اسدی ). نهب . (انجمن آرا) (برهان ). چپاول . (فرهنگ نظام ). تارات . (برهان ). یغماکردن . چاپیدن . چپو کردن . تاخت . تاختن . غارتیدن . اغاره . با لفظ دادن و کردن مستعمل

تاراج

لغت‌نامه دهخدا

تاراج . (اِخ ) دهی از دهستان ایذه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز در 58هزارگزی باختر ایذه . کوهستانی ، گرم است و 60 تن سکنه دارد. بختیاری ، آب آن از چشمه و محصول غلات ، شغل اهالی زراعت . راه مالرو است . (از فرهنگ

تاراج

فرهنگ فارسی عمید

= غارت&lang; تاراج کردن: (مصدر متعدی) غارت کردن.

تاراج

دیکشنری فارسی به عربی

سلب , غنائم , غنيمة , نهب

جست‌وجوی مشابه

تاراج کردن (نادر)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

depredate

جست‌وجوی متن

تاراج ده

لغت‌نامه دهخدا

تاراج ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) تاراج دهنده . بغارت دهنده .- دُر به تاراج ده : وگرنه من ِ در به تاراج ده کمردزد را دانم از تاج ده . نظامی .رجوع به تاراج شود.

تاراج گری

لغت‌نامه دهخدا

تاراج گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) تاراج کردن . چپاول کردن . رجوع به تاراج شود.

تاراج شدن

لغت‌نامه دهخدا

تاراج شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاراج رفتن . به غارت رفتن . به چپو رفتن . به چپاول رفتن : یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شدما همچنان لب بر لبی برناگرفته کام را. سعدی .رجوع به تاراج رفتن و تاراج شود.