تأمل نمودنلغتنامه دهخداتأمل نمودن . [ ت َ ءَم ْم ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نیک نگریستن . اندیشیدن . تأمل کردن : خواجه ٔ بزرگ و خواجه بونصر به طارم آمدند و نامه ٔ پسران علی تکین را تأمل نمودند. نام
ثامللغتنامه دهخداثامل . [ م ِ ] (ع ص ) شمشیری که از دیر صیقل نشده . || بلد ثامل ؛ ای یحمل المقام . (منتهی الارب ).
تاملدیکشنری عربی به فارسیتفکر کردن , درنظر داشتن , انديشيدن , انديشه کردن , قصد کردن , تدبير کردن , سربجيب تفکر فرو بردن , عبادت کردن , سنجيدن , تعمق کردن , سنجش
تأمللغتنامه دهخداتأمل . [ ت َ ءَم ْ م ُ ](ع مص ) نیک نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (فرهنگ نظام ). نیک نگریستن در چیزی . (آنندراج ). نگاه کردن . (ناظم الاطباء). اندیشیدن تا عاقبت کاری معلوم شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندیشه کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). تفکر. (از
مولیدنلغتنامه دهخدامولیدن . [ دَ ] (مص ) درنگ کردن و تأخیر نمودن . (یادداشت مؤلف ) (آنندراج ) (برهان ). دیری کردن و درنگی کردن . (از ناظم الاطباء) : گریزان ز باد اندرآمدبه آب به آید ز مولیدن اندر شتاب . فردوسی .بمولیم تا آن سپاه گر
دیدهلغتنامه دهخدادیده . [ دی دَ / دِ ] (اِ) چشم . (برهان ) (جهانگیری ). قسمتی از چشم که بدان بینند یا جزئی از جهاز بینائی که پلک و مژه از آن مستثناست . (یادداشت مؤلف ). ج ، دیدگان . صاحب آنندراج گوید گستاخ ، پریشان نظر، دیدارجوی ، خونخوار، جویبار، خونابه چکا
تأمللغتنامه دهخداتأمل . [ ت َ ءَم ْ م ُ ](ع مص ) نیک نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (فرهنگ نظام ). نیک نگریستن در چیزی . (آنندراج ). نگاه کردن . (ناظم الاطباء). اندیشیدن تا عاقبت کاری معلوم شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندیشه کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). تفکر. (از
متأمللغتنامه دهخدامتأمل . [ م ُ ت َ ءَم ْ م ِ ] (ع ص ) درنگ کننده در کار و اندیشنده برای معلوم کردن عاقبت آن . (آنندراج ). درنگ کننده در کار تا عاقبت آن را بیندیشد. (ناظم الاطباء). آن که در امری تأمل کند. کسی که در کاری اندیشه کند. ج ، متأملین . (فرهنگ فارسی معین ). || متفکر و اندیشه ناک .
بلاتأمللغتنامه دهخدابلاتأمل . [ ب ِ ت َ اَم ْ م ُ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + تأمل ) بدون تأمل . بی درنگ . (فرهنگ فارسی معین ). فوراً. دردم .
تأمللغتنامه دهخداتأمل . [ ت َ ءَم ْ م ُ ](ع مص ) نیک نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (فرهنگ نظام ). نیک نگریستن در چیزی . (آنندراج ). نگاه کردن . (ناظم الاطباء). اندیشیدن تا عاقبت کاری معلوم شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندیشه کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). تفکر. (از