تردیلغتنامه دهخداتردی . [ ت َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ عالی و جمالی هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
تردیلغتنامه دهخداتردی .[ ت َ رَدْ دی ] (ع مص ) از جای درافتادن و یا در چاهی افتادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درافتادن درچاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد). از جایی درافتادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از جای بلند افتادن . (آنندراج ). به گودی درافتادن . (از اقرب المو
ترضیلغتنامه دهخداترضی . [ ت َ رَض ْ ضی ] (ع مص ) خشنودی کردن پس از جهد. (تاج المصادر بیهقی ). خشنود شدن . (زوزنی ). خشنود کردن . (آنندراج ). خواستن خشنودی کسی را و خشنود کردن .(منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء). خواستن رضای کسی را. (از المنجد) ( از اقرب الموارد). و در اساس : «ترضَّیته بمال »؛ اذا
تریدیلغتنامه دهخداتریدی . [ ت َ ] (اِخ ) منسوب به ترید عمروبن محمد (در همه ٔ نسخ قاموس چنین است ). وی شاعر بود و آنچه بیشتر به گمان من رسد وی تزیدی است منسوب به شهری در یمن که در آنجا پارچه های راه راه می بافند. و شاعر منسوب به ترید عمروبن مالک گوینده این شعر است :و لیلتها بآمد لم ننمها<br
تردیفلغتنامه دهخداتردیف . [ ت َ ] (ع مص ) از پس درآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). از پی درآوردن . (زوزنی ). پس ِ خود سوار کردن کسی را. (آنندراج ). از پی درآمدن . (دهار).
تردیدلغتنامه دهخداتردید. [ ت َ ] (ع مص ) بسی واگردانیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). بسیار گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) بازگردانیدن و بازآوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به ردّ و مردّ و مردود و ردیدی شود. || تردید قول ؛ تکرار آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نزد ا
تردیملغتنامه دهخداتردیم . [ ت َ ] (ع مص ) جامه را وژنگ دادن . (تاج المصادر بیهقی ). پاره دردادن جامه . (زوزنی ). وصله کردن جامه . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مهربانی نمودن و مایل گشتن بر فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مهربانی نمودن و مایل گشتن ناقه بر بچه ٔ خود. (از
تردینلغتنامه دهخداتردین . [ ت َ ] (ع مص ) جامه را بن آستین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ردن ساختن برای پیراهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (المنجد). تریز ساختن برای پیراهن . (ناظم الاطباء).
تردیفلغتنامه دهخداتردیف . [ ت َ ] (ع مص ) از پس درآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). از پی درآوردن . (زوزنی ). پس ِ خود سوار کردن کسی را. (آنندراج ). از پی درآمدن . (دهار).
تردید کردنلغتنامه دهخداتردید کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) موافقت نکردن و دودله شدن . (ناظم الاطباء).
تردیدلغتنامه دهخداتردید. [ ت َ ] (ع مص ) بسی واگردانیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). بسیار گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) بازگردانیدن و بازآوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به ردّ و مردّ و مردود و ردیدی شود. || تردید قول ؛ تکرار آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نزد ا
تردیملغتنامه دهخداتردیم . [ ت َ ] (ع مص ) جامه را وژنگ دادن . (تاج المصادر بیهقی ). پاره دردادن جامه . (زوزنی ). وصله کردن جامه . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مهربانی نمودن و مایل گشتن بر فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مهربانی نمودن و مایل گشتن ناقه بر بچه ٔ خود. (از
تردینلغتنامه دهخداتردین . [ ت َ ] (ع مص ) جامه را بن آستین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ردن ساختن برای پیراهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (المنجد). تریز ساختن برای پیراهن . (ناظم الاطباء).
متردیلغتنامه دهخدامتردی . [ م ُ ت َ رَدْ دی ] (ع ص ) درافتنده در چاه . (آنندراج ). فروافتاده ٔ در چاه و یا از کوه . (ناظم الاطباء). || ردا در بر کرده . ردا پوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به لباس پیراسته ٔ عمر ملبوس و متردی شدندی . (سندبادنامه ص <span class="hl"