تزرکلغتنامه دهخداتزرک . [ ت ِ زِ ] (اِخ ) قریه ای است در دو فرسنگی شمال طارم ، در بلوکات سبعه . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
تجرقلغتنامه دهخداتجرق . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه است که در بیست و یک هزار و پانصد گزی خاور عجب شیر و 14 هزارگزی شمال شوسه ٔ مراغه به آذرشهر قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 532 تن سکن
تجرقلغتنامه دهخداتجرق . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم بخش ترک شهرستان مراغه است که در 30 هزارگزی شمال خاوری بخش و 39 هزارگزی شوسه ٔ میانه به خلخال قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 526
تجرقلغتنامه دهخداتجرق . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل است که در 35 هزارگزی باختر اردبیل و یکهزارگزی شوسه ٔ تبریز به اردبیل قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 238 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و
تزریقلغتنامه دهخداتزریق . [ ت َ ] (مص ) ریا و نفاق و دروغ و کسی را به ریا ونفاق و دروغ نسبت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تزریقلغتنامه دهخداتزریق . [ ت َ ] (مص ) درچکانیدن . داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا در داخل رگ بوسیله ٔ سوزن مخصوص آمپول زدن . (فرهنگ فارسی معین ).