تکه تکهلغتنامه دهخداتکه تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] (ص مرکب ) پاره پاره و لقمه لقمه . (ناظم الاطباء). قطعه قطعه . بریده بریده .
تکه تکهدیکشنری فارسی به انگلیسیasunder, bitty, fractional, piecemeal, sky-high, lump, patchy, sectional
تکهتکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کهتکه، پارهپاره، عضوعضو، ریزریز، قیمه، قیمهقیمه شقهشده، مثلجگر زلیخا، شکسته، جدا ناقص پرپرو، تجهیز نشده کوچک
حسین آباد فستقهلغتنامه دهخداحسین آباد فستقه . [ ح ُ س ِ دِ ف ُ ت َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز. واقع در 69هزارگزی جنوب خاور زرقان و سه هزارگزی راه فرعی بندامیر به سلطان آباد. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل مالاریایی . دارای <span clas
فروتقهلغتنامه دهخدافروتقه . [ ف ُ ت َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاولایت بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر، واقع در پنجهزارگزی جنوب کاشمر و 2هزارگزی جنوب راه کاشمر به بروسکن . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 2064 تن سکنه
فستقهلغتنامه دهخدافستقه . [ ف ُ ت ُ ق َ ] (اِخ ) از شاگردان ابوعلی حسین بن علی بن زید المهلبی و کتاب غریب الحدیث از اوست . (از ابن الندیم ).
منتقهلغتنامه دهخدامنتقه . [ م ُ ت َ ق ِه ْ ] (ع ص ) به شده از بیماری و ناقه و دارای نقاهت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مستقهلغتنامه دهخدامستقه .[ م َ ت َ ق َ ] (معرب ، اِ) عبارت از آهنی است مانند ذراع که بر آن علامات و نشانهایند که بدان آب قسمت می کنند. هر علامتی دلیل است بر مقدار مستقه . || بعضی دیگر گویند که مراد از مستقه جزوی است از اجزای این آب . ج ، مساتق و مساتیق . (از تاریخ قم ص <span class="hl" dir="lt