تلاحکلغتنامه دهخداتلاحک . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) سخت کردن پیوستگی چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تداخل چیزی . || تلائم . (اقرب الموارد).
تلاحقلغتنامه دهخداتلاحق . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) در یکدیگر رسیدن . (زوزنی ). یکی بدیگری رسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بهمدیگرپیوستن . (آنندراج ). || پیاپی شدن اخبار. || تتابع احوال قوم . (از اقرب الموارد).
تلهقلغتنامه دهخداتلهق . [ ت َ ل َهَْ هَُ ] (ع مص ) سخت سپید گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیاری در کلام و تقعر در آن . (از اقرب الموارد).
تلاوکلغتنامه دهخداتلاوک . [ ت َ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بندرج که در بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
متلاحکلغتنامه دهخدامتلاحک . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص )چیز درهم آمده و متداخل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). متداخل بعضی در دیگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تلاحک شود.
متلاحکلغتنامه دهخدامتلاحک . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص )چیز درهم آمده و متداخل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). متداخل بعضی در دیگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تلاحک شود.