جایگزینفرهنگ فارسی عمیدکسی یا چیزی که بهجای کسی یا چیزی دیگر قرار میگیرد و معمولاً هر دو دارای ویژگیهای مشابه میباشند.
جازنلغتنامه دهخداجازن . [ زَ ] (نف مرکب ) در تداول عامه آنکه کسی را از جای خود براند.- جازن کردن کسی را ؛ او را از جای خود راندن .
جاجنیلغتنامه دهخداجاجنی . [ ج َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن الحرب ، مکنی به ابی نصر. فقیهی است معروف . سمعانی در الانساب وی را نام برده و گوید منسوب به قریه ٔ جاجن است .
جاجنیلغتنامه دهخداجاجنی . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب است به «جاجَن » که قریه ای است از قرای بخارا. (الانساب سمعانی ). رجوع به جاجن شود.
جاجنگلغتنامه دهخداجاجنگ . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینای بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 5هزارگزی جنوب درمیان و سر راه مالرو عمومی دستگرد. در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل است . 106 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای
جاجنیلغتنامه دهخداجاجنی . [ ج َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن الحرب ، مکنی به ابی نصر. فقیهی است معروف . سمعانی در الانساب وی را نام برده و گوید منسوب به قریه ٔ جاجن است .
جاجنیلغتنامه دهخداجاجنی . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب است به «جاجَن » که قریه ای است از قرای بخارا. (الانساب سمعانی ). رجوع به جاجن شود.
جاجنگلغتنامه دهخداجاجنگ . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینای بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 5هزارگزی جنوب درمیان و سر راه مالرو عمومی دستگرد. در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل است . 106 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای