جاسوسیلغتنامه دهخداجاسوسی . (حامص ) خبرپرسی . عمل آنکه جاسوس است : سلیمان چون بپادشاهی نشست اول چیزی که بنهاد در طلب کردن مملکت آن که مرغان را به جاسوسی معین گردانید. (قصص الانبیاء ص 161). اتفاقاً بتهمت جاسوسی گرفتار آمد. (گلستان ).-
جاسوسی کردنلغتنامه دهخداجاسوسی کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر را از جائی به جای دیگر بردن . پنهان طلب چیزی کردن . تَبَلصُق . (منتهی الارب ).
رایانامة جاسوسیspymailواژههای مصوب فرهنگستانرایانامهای دارای کد رهگیری پنهان که فرادادة دریافتکننده را برای فرستندة رایانامه ارسال میکند
جاسوسی کردنلغتنامه دهخداجاسوسی کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر را از جائی به جای دیگر بردن . پنهان طلب چیزی کردن . تَبَلصُق . (منتهی الارب ).
رایانامة جاسوسیspymailواژههای مصوب فرهنگستانرایانامهای دارای کد رهگیری پنهان که فرادادة دریافتکننده را برای فرستندة رایانامه ارسال میکند
جاسوسی کردنلغتنامه دهخداجاسوسی کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر را از جائی به جای دیگر بردن . پنهان طلب چیزی کردن . تَبَلصُق . (منتهی الارب ).
رایاجاسوسیcyber espionageواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از رایانه یا دستگاههای ارتباطی رقمی برای دسترسی به اطلاعات حساس دشمن
رایانامة جاسوسیspymailواژههای مصوب فرهنگستانرایانامهای دارای کد رهگیری پنهان که فرادادة دریافتکننده را برای فرستندة رایانامه ارسال میکند