لغتنامه دهخدا
خبرت . [ خ ِ رَ ] (ع اِمص ) خبرة. دانش . آگاهی . بصیرت . (از معجم الوسیط) (متن اللغة). دانستگی ، ماهی المعرفة ببواطن الامور.(تعریفات جرجانی ). رجوع به خِبرَه شود : اهل خبرت و معرفت دانند که در لغت عجم مجال زیادتی مانعی نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بخ