خشکسالیلغتنامه دهخداخشکسالی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت خشکسال بودن .قحطی . بوضع خشکسال بودن . مجاعه . جدب . (یادداشت بخط مؤلف ). || بی بارانی . بدون بارندگی . (یادداشت بخط مؤلف ) : خشکسالی معروف است حالت قبیح و ناپسندی است که آب و هوای فلسطین طبعاً اسباب آن میشد چه که
خشکسالیdrought, drouthواژههای مصوب فرهنگستاندورهای بلندمدت با وضع هوای خشک نابهنجار که موجب عدم توازن جدی آبشناختی میشود
خشکسالی کشاورزیagricultural droughtواژههای مصوب فرهنگستانشرایط جوّی نامناسب یا محدودیت رطوبت خاک که به پاسخهای نامطلوب محصول منجر میشود
خشکسالی مطلقabsolute droughtواژههای مصوب فرهنگستاندر اقلیمشناسی بریتانیا، دورۀ خشکسالی به مدت حداقل پانزده روز متوالی، بدون بارش قابلسنجش
خشکساللغتنامه دهخداخشکسال . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) سال بی باران . (شرفنامه ٔ منیری ). سالی که باران نیامده و بر اثر آن از زمین چیزی نروئیده باشد : سیراب اگر شود ز تو ای ابر مرحمت در خشکسالی هجر گیاهی چه میشود. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص <span cla
خشکسالی کشاورزیagricultural droughtواژههای مصوب فرهنگستانشرایط جوّی نامناسب یا محدودیت رطوبت خاک که به پاسخهای نامطلوب محصول منجر میشود
خشکسالی مطلقabsolute droughtواژههای مصوب فرهنگستاندر اقلیمشناسی بریتانیا، دورۀ خشکسالی به مدت حداقل پانزده روز متوالی، بدون بارش قابلسنجش
خشکسالی کشاورزیagricultural droughtواژههای مصوب فرهنگستانشرایط جوّی نامناسب یا محدودیت رطوبت خاک که به پاسخهای نامطلوب محصول منجر میشود
خشکسالی مطلقabsolute droughtواژههای مصوب فرهنگستاندر اقلیمشناسی بریتانیا، دورۀ خشکسالی به مدت حداقل پانزده روز متوالی، بدون بارش قابلسنجش