خوبی دیدارلغتنامه دهخداخوبی دیدار. [ بی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیکویی صورت . خوشرویی . خوشی چهره . || خوش یمنی . شگون . (یادداشت بخط مؤلف ).
خوبیلغتنامه دهخداخوبی . (حامص ) زیبائی . حسن .جمال . بهاء. سرسبزی . بهتری . ظرافت . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل زشتی . قشنگی : خود ترا جویدهمه خوبی و زیب همچنان چون نوجبه جوید نشیب . رودکی .سوگند خورم کز تو برد حورا
خوبیدیکشنری فارسی به انگلیسیexcellence, goodness, quality, merit, niceness, nicety, nobility, perfection, right, virtue
رایعةلغتنامه دهخدارایعة. [ ی ِ ع َ ] (ع ص ) رائعه . رایعه . مؤنث رایع. (رائع). زنی که مردم از زیبائی و خوبی دیدار او بشگفت آیند. (از اقرب الموارد). رجوع به رایع و رائعة شود.
بهجتلغتنامه دهخدابهجت . [ ب َ ج َ ] (ع اِمص )شادمانی و تازگی . (غیاث ) (آنندراج ). سرور و شادی و شادمانی . (ناظم الاطباء) : آن ولایات دیگر بار ببهجت ملک و روای سلطنت او آراسته گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 301). || (مص ) شادمان
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن اسد محاسبی مکنی به ابی عبداﷲ یکی از بزرگان متصوفه و پیشوای طریقت محاسبیان از صوفیه است صاحب کشف المحجوب در بیان احوال این فرقه از اهل طریقت گوید: «تولی محاسبیان به ابی عبداﷲ الحارث بن الاسد المحاسبی است رض عنه . و وی به اتفاق همه اهل زمانه ٔ خود مقبول
خوبیلغتنامه دهخداخوبی . (حامص ) زیبائی . حسن .جمال . بهاء. سرسبزی . بهتری . ظرافت . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل زشتی . قشنگی : خود ترا جویدهمه خوبی و زیب همچنان چون نوجبه جوید نشیب . رودکی .سوگند خورم کز تو برد حورا
خوبیدیکشنری فارسی به انگلیسیexcellence, goodness, quality, merit, niceness, nicety, nobility, perfection, right, virtue
خوبیلغتنامه دهخداخوبی . (حامص ) زیبائی . حسن .جمال . بهاء. سرسبزی . بهتری . ظرافت . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل زشتی . قشنگی : خود ترا جویدهمه خوبی و زیب همچنان چون نوجبه جوید نشیب . رودکی .سوگند خورم کز تو برد حورا
قاضی ابن خوبیلغتنامه دهخداقاضی ابن خوبی . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن خلیل . رجوع به ابن خوبی قاضی شهاب الدین شود.
ناخوبیلغتنامه دهخداناخوبی . (حامص مرکب ) بدی . ناخوشی . (ناظم الاطباء). زشتی . تباهی . خوب نبودن . مقابل خوبی . رجوع به خوبی شود : به بخت تو آرام گیرد جهان شود جنگ و ناخوبی اندرنهان . فردوسی .زمانه به شمشیر او راست گشت غم و رنج و
ابن خوبیلغتنامه دهخداابن خوبی . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) قاضی شهاب الدین ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن خلیل بن سعاده ٔ خوبی (626- 693 هَ .ق .). فقیه نحوی ادیب و چنانکه نام او شهادت میدهد اصلاً ایرانی بوده و در دمشق متولد شده واکثر علوم زمان خو