خوریادیلغتنامه دهخداخوریادی . [ خوَرْ / خُرْ ] (حامص ) دهقانی . ده نشینی . || درشتی . بی باکی . (ناظم الاطباء).
تَرَکخوردگی خوردگی ـ تنشیstress-corrosion cracking, SCCواژههای مصوب فرهنگستانترکخوردگی فلز یا آلیاژ براثر فرایندهای همزمان خوردگی و تنش کششی باقیمانده
تَرَکخوردگی خوردگی ـ تنشی کلریدchloride-induced stress-corrosion cracking, CISCCواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ترکخوردگی خوردگی ـ تنشی ناشی از پیل غلظتی کلرید که در صورت وجود توأمان تنش کششی و محلول کلریدی رخ میدهد
تَرَکخوردگی خوردگی ـ تنشی مرزدانهایintergranular stress-corrosion cracking, IGSCCواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ترکخوردگی خوردگی ـ تنشی که در امتداد مرز دانهها پیش میرود
خوردگیلغتنامه دهخداخوردگی . [ خوَرْ / خُرْدَ / دِ ] (حامص ) کوچکی . صغیری . خردگی : نگاه کن که بقا را چگونه می کوشدبخوردگی منگر دانه ٔ سپندان را. ناصرخسرو. || ازبین
خوردیلغتنامه دهخداخوردی . [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) غذاهای آبدار. شوربا. (ناظم الاطباء). مرقه . (السامی فی الاسامی ). شورباج . آبگوشت . (یادداشت بخط مؤلف ) : هر دوان عاشقان بی مزه اندغاب گشته ، چو... خوردی . ا