درحاللغتنامه دهخدادرحال . [ دَ] (ق مرکب ) فی الفور. فی الحال . (آنندراج ). فوراً. فی الوقت . فی وقته . بی درنگ . اندرزمان . (یادداشت مرحوم دهخدا). همان دم . همان ساعت . درحین . همان لحظه . (ناظم الاطباء). دردم . درساعت . دروقت : درحال فرمود که مال ضمان از با کالنجار وال
تماساندوزcall store, CSواژههای مصوب فرهنگستانحافظۀ موقتی که در سامانۀ سودهی وابا برای ثبت تماسهای درحالپیشرفت به کار میرود و تغییرات را در حافظۀ دائمی ثبت میکند
مستمردیکشنری عربی به فارسیپيوسته , پي درپي , داءمي , هميشگي , مکرر , متناوب , مداوم , لا ينقطع , پي در پي , بي پايان , درحال پيشرفت , بي درز
پشتیبانگیری پروندهبازopen-file backupواژههای مصوب فرهنگستانپشتیبانگیریای که تراکنشهای درحال پیشرفت را تحلیل میکند و با مقایسۀ پروندههای آغاز و پایان پشتیبانگیری یک پروندۀ پشتیبانی پدید میآورد که نمایندۀ پروندۀ کامل پس از پردازش تمام تراکنشها است
جراحیلغتنامه دهخداجراحی . [ ج َرْ را ] (حامص ) دستکاری . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اعمال حدید عمل . عمل حدیدی پیوندی . (فرهنگ رازی ). و رجوع به جراحة شود. جراحی از ابتدا تا کنون : به احتمال اقرب به یقین جراحی قبل از پزشکی به وجود آمده و بحث آن به ازمنه ٔ بسیار دور میکشد. بر جمجمه های انسانهای ماق
درحاللغتنامه دهخدادرحال . [ دَ] (ق مرکب ) فی الفور. فی الحال . (آنندراج ). فوراً. فی الوقت . فی وقته . بی درنگ . اندرزمان . (یادداشت مرحوم دهخدا). همان دم . همان ساعت . درحین . همان لحظه . (ناظم الاطباء). دردم . درساعت . دروقت : درحال فرمود که مال ضمان از با کالنجار وال
درحاللغتنامه دهخدادرحال . [ دَ] (ق مرکب ) فی الفور. فی الحال . (آنندراج ). فوراً. فی الوقت . فی وقته . بی درنگ . اندرزمان . (یادداشت مرحوم دهخدا). همان دم . همان ساعت . درحین . همان لحظه . (ناظم الاطباء). دردم . درساعت . دروقت : درحال فرمود که مال ضمان از با کالنجار وال