درختکارarborist, arboriculturistواژههای مصوب فرهنگستانکسی که درخت میکارد یا به حرفۀ درختکاری اشتغال دارد
درختکاریلغتنامه دهخدادرختکاری . [ دِ رَ ] (حامص مرکب ) کاشتن درخت . کاشت درخت . نهالکاری . غرس شجر. درخت نشانی .
درختکاریarboricultureواژههای مصوب فرهنگستان1. کشت درختان چوبی بهویژه با مقاصد زیستمحیطی 2. کلیۀ کارهایی که برای کشت درخت انجام شود
درختکاریلغتنامه دهخدادرختکاری . [ دِ رَ ] (حامص مرکب ) کاشتن درخت . کاشت درخت . نهالکاری . غرس شجر. درخت نشانی .
درختکاریarboricultureواژههای مصوب فرهنگستان1. کشت درختان چوبی بهویژه با مقاصد زیستمحیطی 2. کلیۀ کارهایی که برای کشت درخت انجام شود
درختکاریلغتنامه دهخدادرختکاری . [ دِ رَ ] (حامص مرکب ) کاشتن درخت . کاشت درخت . نهالکاری . غرس شجر. درخت نشانی .
درختکاریarboricultureواژههای مصوب فرهنگستان1. کشت درختان چوبی بهویژه با مقاصد زیستمحیطی 2. کلیۀ کارهایی که برای کشت درخت انجام شود