دیافرغمالغتنامه دهخدادیافرغما. [ رَ ] (معرب ، اِ) دیافراگم . حجاب حاجز. (شفاء چ تهران ص 481). حجاب مستعرض میان قلب و معده . (یادداشت مؤلف ) : و دوار یعنی سرگشتن دلیل آن است که ماده ای اندر حجاب است که به یونانی دیافرغما گویند. (ذخیره ٔ خو
ذیافرغمالغتنامه دهخداذیافرغما. [ ف ِ رَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی دیا، میان و فراسین جدا کردن با حجابی یا غشائی ) دیافرغما و هو الحجاب الفاصل بین آلات الغذاء و آلات التنفس . رجوع به دیافرغما شود.
ذات الجنب دیافرغمائیلغتنامه دهخداذات الجنب دیافرغمائی . [ تُل ْ جَم ْ ب ِ دَ ف َ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) التهاب دیافرغما .
ذات الجنب دیافرغمائیلغتنامه دهخداذات الجنب دیافرغمائی . [ تُل ْ جَم ْ ب ِ دَ ف َ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) التهاب دیافرغما .
حجاب حاجزلغتنامه دهخداحجاب حاجز. [ ح ِ ب ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حاجز، دیافرغما. رجوع به دیافرغما شود.
ذیافرغمالغتنامه دهخداذیافرغما. [ ف ِ رَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی دیا، میان و فراسین جدا کردن با حجابی یا غشائی ) دیافرغما و هو الحجاب الفاصل بین آلات الغذاء و آلات التنفس . رجوع به دیافرغما شود.
حجاب الحاجزلغتنامه دهخداحجاب الحاجز. [ ح ِ بُل ْ ج ِ ] (ع اِ مرکب ) یا حجاب حاجز. دیافرغمی . و رجوع به حجاب و دیافرغما شود.
دیالغتنامه دهخدادیا. (یونانی ، پیشوند) مزیدمقدمی است یونانی بمعنی با، از، من ، به ، در وسط، درفاصله و غیره چنانکه در دیامرون ، دیافرغما، دیاسقولیطوس ، دیاقورا و دیافنطس و غیره . (یادداشت مؤلف ).
حاجزلغتنامه دهخداحاجز. [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حجز، درآینده میان دو چیز (منتهی الارب ). میانجی . میانه . حائل . حاجب . مانع. عائق . دیوار. (دستوراللغة). فصل . حجاز. برزخ : و جَعل بین البحرین حاجزا. (قرآن 61/27). آنچه برای دفع آ