لغتنامه دهخدا
مرأی . [ م َ آ] (ع اِ) روی . (مهذب الاسماء). دیدار. (منتهی الارب ). منظر. (اقرب الموارد). آنجا که چشم بر او افتد از روی . نظرگاه . چشم انداز. (یادداشت مؤلف ). گویند: رجل حسن المرأی ؛ یعنی خوب دیدار، و کذلک امراءة حسنةالمرأی ، و قولهم : هو منی مرأی و مسمع؛ یعنی او مقابل و