رزیللغتنامه دهخدارزیل . [ رَ ] (ع ص ) رذیل . سَیِّی ٔ. مقابل حَسَن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رزیلة و رذیل شود.
رِجْلِ قَنطورِسRigil Kentaurus, Alpha Centauriواژههای مصوب فرهنگستانسومین ستارۀ پرنور آسمان شب و پرنورترین ستارۀ صورت فلکی جنوبی قَنطورِس از قدر 0/3ـ که نزدیکترین ستارۀ بارز به خورشید است
پیرجللغتنامه دهخداپیرجل . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد. واقع در 3هزارگزی شمال باختر شهربابک کنار راه فرعی شهربابک . جلگه ، معتدل ، مالاریائی . دارای 774 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات
رجللغتنامه دهخدارجل . [ رِ ج َ ] (ع اِ) ج ِ رِجْلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رِجْلة شود.
رجلدیکشنری عربی به فارسیشخص , مرد , يارو , فرار , گريز , با طناب نگه داشتن , با تمثال نمايش دادن , استهزاء کردن , جيم شدن , انسان , بر , نوکر , مستخدم , اداره کردن , گرداندن (امور) , شوهر , مهره شطرنج , مردي
رزیلةلغتنامه دهخدارزیلة. [ رَ ل َ ] (ع ص ) رذیله . رذیلة. تأنیث رزیل : اخلاق رزیله . صفت زشت . آهو. (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) مقابل فضیلت . (یادداشت مؤلف ). در اصل با ذال است ولی در رسم خط امروز گاهی با «ز» نوشته شود. و رجوع به رزیل و رذیلت و رذیلة شود.
رزیلةلغتنامه دهخدارزیلة. [ رَ ل َ ] (ع ص ) رذیله . رذیلة. تأنیث رزیل : اخلاق رزیله . صفت زشت . آهو. (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) مقابل فضیلت . (یادداشت مؤلف ). در اصل با ذال است ولی در رسم خط امروز گاهی با «ز» نوشته شود. و رجوع به رزیل و رذیلت و رذیلة شود.
بارزیللغتنامه دهخدابارزیل . (اِخ ) دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر که در 8هزارگزی شمال مشکین شهر و 6هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر - اهر در جلگه واقع است . هوایش معتدل و دارای 233
برزیللغتنامه دهخدابرزیل . [ ب ْرْ / رِ ] (اِخ ) از بزرگترین و پرجمعیت ترین کشورهای آمریکایی جنوبی است . وسعت آن بالغ بر 8483169 کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود 63101627 تن است و پایتختش ریودوژ