رفوضلغتنامه دهخدارفوض . [ رُ ] (ع اِ) گیاه پریشان و متفرق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || رفوض الناس ؛ گروههای مردم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || رفوض الارض ؛ زمینی که در ملک کسی نباشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از
رفوضلغتنامه دهخدارفوض . [ رُ ] (ع مص ) مصدر به معنی رفض . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). پراکنده شدن شتران . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). پراکنده شدن شتران در چراگاه . (دهار). به چرا گذاشتن شتران را تا متفرق چرند. (آنندراج ). رجوع به رفض شود. || پراکنده گردیدن خوشه ٔ خرما. (آنندرا
رفوثلغتنامه دهخدارفوث . [ رُ ] (ع مص ) آرمیدن با زن . || سخن زشت زن در هنگام آرمیدن با او یا فحش رویاروی آنها. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
رفوثلغتنامه دهخدارفوث . [ رُ ] (ع مص ) رفث . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رفث شود.
رفودلغتنامه دهخدارفود. [ رَ ] (ع ص ) ماده شتری که به یک دوشیدن یک قدح پر کند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). اشتری که به یک دوشیدن قدح پرکند. (مهذب الاسماء). ج ، رُفُد. (از اقرب الموارد).
رفاتلغتنامه دهخدارفات . [ رُ ] (ع ص ، اِ) شکسته و از هم ریخته و ریزه ریزه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ریزه و شکسته ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ). شکسته ٔ هر چیزی . (دهار). شکسته و از هم پاشیده و ریزه ریزه شده از هر چیز. قوله تعالی : ائذا کنا عظاماً و رفاتاً. (قرآن 98/
رفاضةلغتنامه دهخدارفاضة. [ رَف ْ فا ض َ ] (ع اِ) قومی که گیاه رفوض را می چرانند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رفوض شود.
پراکندهلغتنامه دهخداپراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَداد. بَدَد. متبدّد. شَت ّ. شتیت . (دهار). ولاو.
مرفوضلغتنامه دهخدامرفوض . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رفض .متروک مانده شده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رفض شود. || ابل مرفوض ؛ شتران به چراگذاشته شده . (منتهی الارب ). || پرتاب شده و افکنده شده و مرمی . (از اقرب الموارد).
مرفوضدیکشنری عربی به فارسینامطبوع , ناسازگار , ناگوار , مغاير , ناپسند , ناروا , غير جايز , ناپسنديده , تصديق نکردني