رکللغتنامه دهخدارکل . [ رَ ] (ع اِ) گندنا، و خوردن آن بعد از غذامانع ترش شدن طعام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درلهجه ٔ عبدالقیس گندنا را گویند. (از اقرب الموارد).گندنا و کراث . (ناظم الاطباء). رجوع به گندنا شود.
رکللغتنامه دهخدارکل . [ رَ ] (ع مص ) بپای زدن اسب راتا بدود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || به یک پای زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || به یک پای لگد زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لگد زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لگد زدن
رقللغتنامه دهخدارقل . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رَقلَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رقلة شود.
ژریکللغتنامه دهخداژریکل . [ ژِ ک ُ ] (اِخ ) ژان لوئی آندره تئودر. نام نقاش فرانسوی . مولد او در روئن سال 1791 و وفات در پاریس بسال 1824 م .
رکلاملغتنامه دهخدارکلام . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) اعلان . آگهی . توضیح : احتراز از استعمال این کلمه ٔ بیگانه اولی است . (فرهنگ فارسی معین ).
رکلةلغتنامه دهخدارکلة. [ رَ ل َ ] (ع اِ) رکله . بند تره و سبزی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). بند تره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بند تره و یک دسته از تره . (ناظم الاطباء) .
رکاللغتنامه دهخدارکال . [ رَک ْ کا ] (ع ص ) گندنافروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندنافروش و رکل فروش . (ناظم الاطباء). مبالغه است در رکل : و فلان نکال رکال ؛ یعنی بایع رکل یا گندنا است . (از اقرب الموارد). || جفته انداز. جفتک زن . جفتک انداز. لگدزن . لگدپران . لگدانداز: قل للخلیفة یابن عم
لگد پراندنلغتنامه دهخدالگد پراندن . [ ل َ گ َ پ َ دَ ] (مص مرکب ) لگد انداختن . لگد پرانیدن . رَکل . (منتهی الارب ). || تن درندادن و امتناع ورزیدن . رام نشدن .
ترکیللغتنامه دهخداترکیل . [ ت َ ] (ع مص ) به سمها یا پایها کوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). کوبیدن اسبان زمین را به سمهای خود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بمعنی رکل ، یعنی با یک پای زدن بر اسب تا تاختن گیرد. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تراکللغتنامه دهخداتراکل . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) پای بیکدیگر زدن . (زوزنی ).جنگ لگد کردن با یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پای بیکدیگر زدن قوم : تراکل القوم ؛ رکل بعضهم بعضاً بالارجل . (از اقرب الموارد) (المنجد).
رکلاملغتنامه دهخدارکلام . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) اعلان . آگهی . توضیح : احتراز از استعمال این کلمه ٔ بیگانه اولی است . (فرهنگ فارسی معین ).
رکلةلغتنامه دهخدارکلة. [ رَ ل َ ] (ع اِ) رکله . بند تره و سبزی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). بند تره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بند تره و یک دسته از تره . (ناظم الاطباء) .
جوبجارکللغتنامه دهخداجوبجارکل . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کوچصفهان شهرستان رشت . جلگه و معتدل است و 1250 تن سکنه دارد. آب آن از نورود سفیدرود. محصول آن برنج و ابریشم و صیفی و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir
جیرکللغتنامه دهخداجیرکل . [ ک ُ ] (اِخ )دهی جزء دهستان اشکور سفلای بخش رودسر شهرستان لاهیجان . دارای 365 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، بنشن ، ارزن ، گردو، لبنیات ، و عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری و شال و کرباس بافی است . راه مالرو و صعب العب
مترکللغتنامه دهخدامترکل . [ م ُ ت َ رَک ْ ک ِ ] (ع ص ) کسی که پای خود را بر چیزی می نهد مانند آن که پای به روی بیل می گذارد تا آن را بزمین فروکند. (ناظم الاطباء). لگدزننده بر زمین تا بیل فرورود به زمین . (از منتهی الارب ). و رجوع به ترکل شود.
هبرکللغتنامه دهخداهبرکل . [ هََ ب َ ک َ ] (ع ص ) جوان خوب اندام نیکوتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جوان نیکوتن . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).