ژرفیلغتنامه دهخداژرفی . [ ژَ ] (ص نسبی ) منسوب به ژرف . || (حامص ، اِ) عمق . گودی . غور. یکی از ابعاد سه گانه مقابل درازی و پهنی . (برهان ). ژرفا : به روستای ارغان چاهی آب است ژرفی آن همه ٔ جهان نتواند دانست . (حدود العالم ).اگر خون آن کشتگان را ز خاک بژرفی برد
یرفئیلغتنامه دهخدایرفئی . [ ی َ ف َ] (ع ص ، اِ) بیرون رفته دل از بیم و ترس . || چراننده ٔ گوسپندان . || شترمرغ نر رمنده . || آهوی جهجهان گریزان . (منتهی الارب ).
ریفیةلغتنامه دهخداریفیة. [ فی ی َ ] (ع اِ) زمین هموار مزروع . ضد بریه . (ناظم الاطباء). زمین کشت شده . خلاف بریه . (یادداشت مؤلف ).
ریفیةلغتنامه دهخداریفیة. [ فی ی َ ] (ع اِ) زمین هموار مزروع . ضد بریه . (ناظم الاطباء). زمین کشت شده . خلاف بریه . (یادداشت مؤلف ).
خریفیلغتنامه دهخداخریفی . [ خ َ ] (ص نسبی ) خزانی . تیرماهی . پائیزی . (یادداشت بخط مؤلف ). || محصول و خرمن پائیزی . (ناظم الاطباء). || هر گیاهی که در موسم درو روئیده باشد. (ناظم الاطباء).
شریفیلغتنامه دهخداشریفی . [ ش َ ] (اِخ ) بلخی ، معروف به صاحب . از گویندگان قرن نهم هجری قمری و از حاضران جوکی میرزا بود و اشعاری در مدح فرمانروایان بدخشان دارد. بیت زیر او راست :قیامت است قدت گر بود قیامت راست ز قامت تو به عالم قیامتی برخاست . (از قاموس الاعلام ت
شریفیلغتنامه دهخداشریفی . [ ش َ ] (اِخ ) مشهدی ، امیر شریفی . از سادات مشهد و از نسل سیدشریف جرجانی و از گویندگان و موسیقی دانان قرن دهم هجری قمری بود. قطعه ٔ زیر از اوست :بس که سیل غمت از دیده دمادم گذردروز هجر تو مرا چون شب ماتم گذردلاله روید ز زمینی که از آنجا گذرم بس که خون