سازمان خدمات کشوریcivil serviceواژههای مصوب فرهنگستاننهادی (institution) واسطهای برای بسیج منابع انسانی در جهت عرضة خدمات دولتی
سازمانلغتنامه دهخداسازمان . (اِمص ، اِ مرکب ) تشکیلات . حالت قسمتهائی که واحد و مجموعی را برای انجام فعالیتهای خاصی تشکیل میدهند. چون : سازمان حکومتی .سازمان نظامی . سازمان برنامه ٔ هفت ساله . سازمان جوانان شیر و خورشید سرخ ایران . سازمان دفاعی . سازمان ملل متحد. سازمان بین المللی کار. سازمان خ
سازمانفرهنگ فارسی عمید۱. مجموع کارمندان، دستگاهها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظموترتیب انجام بدهند؛ تشکیلات.۲. طرز ساخت.۳. نظموترتیب.⟨ سازمان دادن: (مصدر متعدی) نظموترتیب دادن.
سازمانorganisationواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد که با هدف یا علاقهمندی خاصی گرد هم میآیند و روابط و ساختار مشخصی را به وجود میآورند * مصوب فرهنگستان اول
سازماندیکشنری فارسی به انگلیسیagency, institution, machine, machinery, organ, organism, organization, setup, system
سرریز فنّاوریtechnology spillover, spilloversواژههای مصوب فرهنگستانانتقال غیررسمی و غیرتجاری و ناخواستۀ دانش یا فنّاوری از سازمان یا کشوری به سازمان یا کشور دیگر
گواهینامۀ صلاحیت پروازcertificate of airworthiness, CofA, airworthiness certificateواژههای مصوب فرهنگستانگواهینامهای که نشان میدهد یک هواگرد ازنظر سازمان هواپیمایی کشوری حداقل شرایط امن پرواز را دارد
گواهینامۀ تکمیلی نوعsupplemental type certificate, STCواژههای مصوب فرهنگستانگواهینامهای که سازمان هواپیمایی کشوری برای بهینهسازی محصول، اعم از هواگرد یا موتور یا ملخ، صادر میکند
هوایادnotice for airmanواژههای مصوب فرهنگستاندستورالعملهای سازمان هواپیمایی کشوری دربارۀ نحوۀ عمل فرودگاهها و خطوط هوایی و هواپیماها * این معادل صورت مقلوب و مخفف "یادداشت هوایی" است.
خلبان شخصیprivate pilotواژههای مصوب فرهنگستانخلبانی دارای گواهینامه از سازمان هواپیمایی کشوری برای پرواز با نوع خاصی از هواگَرد که حقوقی دریافت نمیکند و اجازۀ حمل مسافر را بهصورت تجاری ندارد
سازمانلغتنامه دهخداسازمان . (اِمص ، اِ مرکب ) تشکیلات . حالت قسمتهائی که واحد و مجموعی را برای انجام فعالیتهای خاصی تشکیل میدهند. چون : سازمان حکومتی .سازمان نظامی . سازمان برنامه ٔ هفت ساله . سازمان جوانان شیر و خورشید سرخ ایران . سازمان دفاعی . سازمان ملل متحد. سازمان بین المللی کار. سازمان خ
سازمانفرهنگ فارسی عمید۱. مجموع کارمندان، دستگاهها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظموترتیب انجام بدهند؛ تشکیلات.۲. طرز ساخت.۳. نظموترتیب.⟨ سازمان دادن: (مصدر متعدی) نظموترتیب دادن.
سازمانorganisationواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد که با هدف یا علاقهمندی خاصی گرد هم میآیند و روابط و ساختار مشخصی را به وجود میآورند * مصوب فرهنگستان اول
سازماندیکشنری فارسی به انگلیسیagency, institution, machine, machinery, organ, organism, organization, setup, system
سازمانلغتنامه دهخداسازمان . (اِمص ، اِ مرکب ) تشکیلات . حالت قسمتهائی که واحد و مجموعی را برای انجام فعالیتهای خاصی تشکیل میدهند. چون : سازمان حکومتی .سازمان نظامی . سازمان برنامه ٔ هفت ساله . سازمان جوانان شیر و خورشید سرخ ایران . سازمان دفاعی . سازمان ملل متحد. سازمان بین المللی کار. سازمان خ
سازمانفرهنگ فارسی عمید۱. مجموع کارمندان، دستگاهها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظموترتیب انجام بدهند؛ تشکیلات.۲. طرز ساخت.۳. نظموترتیب.⟨ سازمان دادن: (مصدر متعدی) نظموترتیب دادن.
ساختار ریزِ سازمانorganisational breakdown structureواژههای مصوب فرهنگستانفهرست اجزای سازمان پروژه در ساختاری سلسلهمراتبی که ارتباط بستههای کار را با مجریان سازمانی نشان میدهد اختـ . سارسا OBS
سازمانorganisationواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد که با هدف یا علاقهمندی خاصی گرد هم میآیند و روابط و ساختار مشخصی را به وجود میآورند * مصوب فرهنگستان اول