سلطنت رانلغتنامه دهخداسلطنت ران . [ س َ طَ ن َ ] (نف مرکب ) پادشاه . (آنندراج ) (بهار عجم ). سلطنت راننده .آنکه پادشاهی کند. (فرهنگ فارسی معین ) : یکی سلطنت ران و صاحب شکوه فرو خواست رفت آفتابش بکوه .سعدی .
سلطنتلغتنامه دهخداسلطنت . [ س َ طَ ن َ ] (ع اِمص ) پادشاهی . (مهذب الاسماء). پادشاهی . شهریاری . فرمانروایی . حکومت . (ناظم الاطباء). سلطنة : پانصد هجرت از جهان هیچ ملک چنو نزاداز خلفای سلطنت تا خلفای راستین . خاقانی .لاف فریدون زدن
سلطنتفرهنگ فارسی عمید۱. پادشاهی؛ فرمانروایی.۲. سلطان شدن؛ پادشاهی کردن.۳. [قدیمی] قدرت؛ توانایی.۴. [قدیمی] قهر و غلبه.
سلطنتفرهنگ فارسی معین(سَ طَ نَ) [ ع . سلطنة ] 1 - (مص ل .) پادشاهی کردن . 2 - (اِمص .) پادشاهی ، حکومت . 3 - تجاوز، غلبه . 4 - دراز زبانی .
صاحب شکوهلغتنامه دهخداصاحب شکوه . [ ح ِ ش ُ ] (ص مرکب ) باجلالت : یکی سلطنت ران صاحب شکوه فرو خواست رفت آفتابش به کوه .سعدی .
رانلغتنامه دهخداران . (نف مرخم ) مخفف راننده . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). راننده و دفعکننده و ردکننده و نفی کننده . (ناظم الاطباء). و همواره بصورت مزید مؤخر در ترکیبات صفت بکار رود:- بادران ؛ که باد را دور کند. که باد را دفع سازد.- دزد
آفتابلغتنامه دهخداآفتاب . (اِ مرکب ) (از: آف ، مِهر، خور + تاب ، فروغ ، نور) نور شمس . خورشید. مقابل سایه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان دادوآنگه بغلی نعوذباﷲمردار بر آفتاب مرداد. سعدی . || (اِخ ) توسعاً، بزرگتر
سلطنتلغتنامه دهخداسلطنت . [ س َ طَ ن َ ] (ع اِمص ) پادشاهی . (مهذب الاسماء). پادشاهی . شهریاری . فرمانروایی . حکومت . (ناظم الاطباء). سلطنة : پانصد هجرت از جهان هیچ ملک چنو نزاداز خلفای سلطنت تا خلفای راستین . خاقانی .لاف فریدون زدن
سلطنتفرهنگ فارسی عمید۱. پادشاهی؛ فرمانروایی.۲. سلطان شدن؛ پادشاهی کردن.۳. [قدیمی] قدرت؛ توانایی.۴. [قدیمی] قهر و غلبه.
سلطنتفرهنگ فارسی معین(سَ طَ نَ) [ ع . سلطنة ] 1 - (مص ل .) پادشاهی کردن . 2 - (اِمص .) پادشاهی ، حکومت . 3 - تجاوز، غلبه . 4 - دراز زبانی .
سلطنتلغتنامه دهخداسلطنت . [ س َ طَ ن َ ] (ع اِمص ) پادشاهی . (مهذب الاسماء). پادشاهی . شهریاری . فرمانروایی . حکومت . (ناظم الاطباء). سلطنة : پانصد هجرت از جهان هیچ ملک چنو نزاداز خلفای سلطنت تا خلفای راستین . خاقانی .لاف فریدون زدن
سلطنتفرهنگ فارسی عمید۱. پادشاهی؛ فرمانروایی.۲. سلطان شدن؛ پادشاهی کردن.۳. [قدیمی] قدرت؛ توانایی.۴. [قدیمی] قهر و غلبه.