خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سمر
/samar/
معنی
۱. قصه و افسانه که در شب بگویند؛ افسانۀ شب.
۲. (اسم مصدر) افسانهگویی در شب.
۳. دهر؛ روزگار.
۴. شب و سیاهی شب؛ تاریکی شب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. افسانه، حکایت، داستان، قصه
۲. مشهور، معروف
۳. گفتار، کلام، سخن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمر
فرهنگ نامها
(تلفظ: samar) (عربی) (در قدیم) حکایت ، افسانه ، داستان ؛ (به مجاز) مشهور و گفتار و سخن .
-
سمر
واژگان مترادف و متضاد
۱. افسانه، حکایت، داستان، قصه ۲. مشهور، معروف ۳. گفتار، کلام، سخن
-
سمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اسمار] [قدیمی] samar ۱. قصه و افسانه که در شب بگویند؛ افسانۀ شب.۲. (اسم مصدر) افسانهگویی در شب.۳. دهر؛ روزگار.۴. شب و سیاهی شب؛ تاریکی شب.
-
سمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] samar = سمه
-
سمر
لغتنامه دهخدا
سمر. [ س َ ] (ع مص ) افسانه گفتن . (برهان ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از آنندراج ). افسانه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || خواب نکردن بشب . (آنندراج ). || بیرون کردن چشم را یا شکستن آن را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). کور کردن یا از حدقه برآوردن چشم...
-
سمر
لغتنامه دهخدا
سمر. [ س َ م َ ] (ع اِ) افسانه . (برهان ). حدیث لیل . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : ویژه تویی در گهر سخته تویی در هنرنکته تویی در سمر از نکت سندباد. منوچهری .برنه بکفم که کار عالم سمر است بشتاب که عمرت ای پسر درگذر است . خیام .نام وصیتت رونده همچو مثل ...
-
سمر
لغتنامه دهخدا
سمر. [ س َ م َ / س َم ْ م َ ] (اِ) دست افزاری است جولاهگان را و آن مانند جاروبی باشد که با آن آهار بر تاره ٔ جامه مالند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
-
سمر
لغتنامه دهخدا
سمر. [ س ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اسمر و سمراء. (ناظم الاطباء).
-
سمر
لغتنامه دهخدا
سمر. [ س ُ م َ ] (اِ) نیستان . (از ناظم الاطباء).
-
سمر
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ) [ ع . ] (اِ.) افسانه .
-
واژههای مشابه
-
RCS
سَمَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← سطحِمقطع راداری
-
سمر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشهورشدن، معروف شدن ۲. زبانزد شدن ۳. شایعگشتن
-
سمر آمدن
لغتنامه دهخدا
سمر آمدن . [ س َ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن : چادر به سر آمد و فروبست سراویل بیرون شد و این قصه به نظم و سمر آمد.سوزنی .
-
سمر شدن
لغتنامه دهخدا
سمر شدن . [ س َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . معروف شدن . داستان گشتن : ای حسن تو سمر بجهان زود حال ماچون حال عشق وامق و عذرا سمر شود.مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 175).از علم اگر شده ست علی در جهان علم وز عدل اگرشده ست عمر در جهان سمر. امیرمعز...